شهریار جشن قدم
پسر گلم شرمنده یک سری از عکسهات که یادم رفته بود بزارم رو آلان میزارم البته خیلی دیر شده ببخشید
وقتی رسیدی شهریار رفتی تو حیاط خونه مامان سادات آب بازی
فردا شب به خاطر اینکه برای تولد شما عموها نبودن وشما پسر نازم تازه راه افتاده بودی یه جشن خانوادگی کوچولو گرفتیم بابابایی شما رفتیم کیک سفارش دادیم نمیدونم چرا شیرینی فروشی فکر کرده بود شما دختری دور کیک روبان صورتی زده بود
بعد چندتا عکس با عموها گرفتی
اول با عمو نادر
بعد با عمو ناصر
واخر با عمو امید
چندتا عکس خانوادگی که من یکیشو بیشتر نمیزارم
دستت مامان سادات آقا بزرگعمه عطیه وعموها درد نکنه
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی