پارک شهر تفت
علی اقا برای اولین بار سوار بر تاب وسرسره ...
نویسنده :
مامان زهره
14:44
پارک کوهستان
امروز چون هوا خوب بود رفتیم پارک البته اینم بگم که شازده پسر ساعت 3 وقت دکتر چشم داشتن اگر میبینید چشمای خوشمل پسرم همش جمع شده تو عکس بخاطره قطره ای هست که آقای دکتر تو چشماش ریخته بهار یزد واقعا دیدن داره ...
نویسنده :
مامان زهره
11:48
ورود به ماه 10
ماه جدیدت رو با مهندسی ها شروع کردی گل پسرم نتونستی شلنگ گازو بکنی بیخیال اون شدی رفت سراغ فدای پسرم نمیدونم دیگه سالم هست یا نه بعدش عروسکتو بردی موتور سواری عشق منو بابایی امروز خیلی خسته شدی حالا وقت خوابه گل پسر مهندس ما روز پر کاری داشت ماه جدیدت مبارک ...
نویسنده :
مامان زهره
11:13
کمک کردن
اول اومدم کمک مامانی جارو برقیشو درست کنم داشتم درست میکردم که مامانی دیداین شکلی شد خوب جارو درست شد برم به باقی کارام برسم برای امروز بسه دیگه خسته شدم برم بخوابم ...
نویسنده :
مامان زهره
13:35
ربدوشام
این لباس خوشگل که تنم کردم عمه اعظم جونم زحمت کشیده برام دوخته ممنونم عمه جون ...
نویسنده :
مامان زهره
13:17
خوش تیپ ما
عشق ما با لباس عیدش البته تو آتلیه گرفته شده ما شاالله یادت نره ...
نویسنده :
مامان زهره
21:28
عید 1393
عزیز دل مامان بازم شرمنده که دیر اومدم این سفره هفت سین ما به خاطر شیطنت شما علی اقا نشد روی میز بزرگه گذاشت اینم عکس شما با بابایی بعد از سال تحویل نشد یدونه عکس سه تایی بگیریم شما با مامانی عکس نگرفتی امسال عید فقط یک بار رفتیم نصر آباد خیلی هوا برای شما سردبود وباد میومد علی آقا پشت فرمون فدای پسرم خوشگلممممممممممممممممممممممممممممممم ...
نویسنده :
مامان زهره
21:22
دد
آماده شدم برم آتلیه پیش عمو قربانی فدای تیپت بشم عشقییییییییییییییییییییییییییییییییییییبه خدا ...
نویسنده :
مامان زهره
13:14
ورود به ماه 9
شرمنده مامانی که دیر اومد عکسای جدیدتو بزارم خیلی خستم امروز خوابیدم حالا سر حالم برای اولین بار ناهار خودم خوردم فدای خوابیدنت ،بیدار شدنت ، غذا خوردنت بشیممممممممممممممممم مامانی وبابایی ...
نویسنده :
مامان زهره
13:08