آرایشگاه 1 سالگی
عزیزم دیدم موهات خیلی بلند شده باهم رفتیم سالن آپامه مخصوص بچه هاس وخاله حمیده زحمت کشید موهای شمارو کوتاه کرد شما اینقدر پسر گلی بودی اصلا گریه نکردی مثل آقاها نشستی بعداز کوتاهی خاله زحمت کشید موهای شما رو فشن کرد خیلی ممنون هستیم از خاله جون که با حوصله موهای شما رو کوتاه کرد ...
نویسنده :
مامان زهره
11:46
شیطنت 1 سالگی
عزیزم ،عشقمممممممممممم، جدیدا یاد گرفتی هرچی دستت بیاد اول بندازی پشت گردنت علی آقا مکانیک میشود نمیدونم چرا این مدلی میشینی رو صندلیت عشق شما به نشستن در کشو هنوز ادامه دارد فدای نگاه کردنت بشیم که اینقدر ناز به دوربین نگاه میکنی ...
نویسنده :
مامان زهره
11:21
دریاچه تهران و کل عکسای سفر تهران
خب بریم سراغ دریاچه تهران که به اسم دریاچه شهدای خلیج فارس هست اولش تصمیم گرفتیم بریم دیدن مادر بزرگ مه سما یا مادر شوهر خاله زهرا خونش نزدیک ابشار تهران بود ولی متاسفانه اونجا نرفتیم اومدیم دریاچه را ببینیم خیلی خوش گذشت با اینکه زود تاریک شد ولی عکساش بد نشد عکسایی که کلا توی سفر تهران انداختم را برات میزارم که همش برات خاطره باشه . ...
نویسنده :
مامان زهره
12:58
تولد 1سالگی
تولدت را روز پنج شنبه 22 خرداد شب میلاد امان زمان گرفتیم و خیلی عالی برگزار شد و حسابی به شما هم خوش گذشت ولی از کلاه لباست زیاد خوشت نمیاومد و متاسفانه بر میداشتی از سرت تم تولدت هم زنبوری بود و لباسش خیلی بهت میاومد خلاصه که از همه کسانی که زحمت کشیدن اومدن بسیار ممنونم عکساشو میزارم که برات یادگاری بمونه انشالله پسرم 120 سالگیتو جشن بگیرم ...
نویسنده :
مامان زهره
13:13
مسافرت برای تولد
سلام عشقم نفسم یواش یواش داری یکساله میشی و من خیلی خوشحالم که یکساله مادر تو هستم و تو داری مرد میشی یکدفعه تصمیم گرفتم که تولدتو توی تهران خونه خاله زهرا بگیرم هم فامیل و همچنین خاله هاتو خیلی وقته ندیدم هم اینکه یه سفر با هم بریم بماند که توی سفر پدر منو دراودی و از ساعت 5 صبح تا 6 بعدازظهر که رسیده بودیم خونه خاله زهرا خبری از خواب نبود ولی در کل سفر بسیار خوبی بود توی پست بعدی عکسای تولد را میزارم برات حتما ...
نویسنده :
مامان زهره
12:14
شیطنت ماه 11
عزیز دل مامان شرمنده که دیر اومدم علی آقا وقتی خیلی خسته باشه خوشگل من با خودکار صورت نازشو نقاشی کرده رفته بودیم نصرآباد خواستیم بریم باغ محمد(پسر دایی بابا )که نشد فقط دوتا عکس ازبیرون باغ از شما گرفتیم قند وعسل داری تلاش میکنی که بری تو کشو اخرش تونستی بشینی فدای شیطنت بشیم ما عزیز دل منو بابایی ...
نویسنده :
مامان زهره
16:09
ورود به ماه 11
شیطنت جدید
اول نشستی رو صندلی موس لب تاب برداشتی بعد داشتم چمدون اماده می کردم بابا بیاد بریم شما و اسباب بازیات بعد رفتی سراغ میز تلویزیون تازه دالی بازی هم میکنی با من میری سراغ کابینت ...
نویسنده :
مامان زهره
9:43
شهریار
پسر گلم این عکسارو یادم رفته بود بزارم تو وبلاگت طبق معمول شما تا رفتی تو صندلیت خوابیدی موقع برگشتم شما حسابی جدی شده بودی دوستتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت داریم ...
نویسنده :
مامان زهره
9:41